چه میشود که اگر من
با (تو) جمع شود....
باورم نمیشود که مرا خواسته ای..
ای تمام (خواسته هایم).
اری بزرگترین یلداها
برای کودکی از دیار سختی است..
چند وقتیست که خوره ی جانم شده است..
تو مرا همیشه خواسته ای..
من چطور..؟
شوق زیارت تو در دلم میماند تا روز حشر
این تنها روحی است
که ستاندنی نیست....
حالا که صدای آمدنت می آید..
هم به جنبه ای نیوافتاده ام...
ترسم که عامل دست بستنی دیگر باشم....
کوفی صفت شده ام.
نه..!؟؟
ترسم که از چکاوش شمشیرت دیده نگرم.
عوضم کن..(تا نیامده ای)
عارفی معجوب به کمال رساند :در گوشه ای از بهشت
که زهرا نام گرفته...
همیشه اول قدم به پیش گاه اشناترین غریبان بیا...
چرا که اقای من و تو اول ز همه به یاران گمنام
که تمثیل گرفته از خودش پا به دریای سجود و عبودیت
گذاشته اند
مینگرد......
(اینجا بهشت زهراست.....)
.قطعه ی شهدای گمنام.